آسیب شناسی بحران مهاجرت نخبگان
به گزارش پری بلاگ، طبق گزارش صندوق بین المللی پول، ایران با صدور سالانه 150 تا 180 هزار نفر نخبه به لحاظ مهاجرت نخبگان، در میان 91 کشور درحال توسعه مقام نخست را دارد.
دنیای اقتصاد در ادامه نوشت: این صندوق عواملی همچون بیکاری، سطح پایین درآمد استادان، نخبگان، ورزشکاران، هنرمندان، پزشکان و کادر درمانی و...، نارسایی های مالی و اداری، کمبود امکانات تخصصی، علمی، نبود امنیت شغلی و اجتماعی، گسترش بیش از حد تورم، نا امیدی و سرخوردگی از اصلاح امور، توزیع ناعادلانه ثروت و دانش، عدم دستیابی به پست و سِمت های مناسب، مشارکت نابرابر در مدیریت کلان، نبود سیستم آموزشی کارآمد و عدالت محور، عدم ارتباط علمی و بین المللی با دنیای آزاد، نبود مشاغل مناسب با سطح انتظارات و شأن و صندلی آنان در کشور، درآمد اندک و تصدی سمت های پایین دستی و دور از انتظار، دور نگه داشتن آنان از عرصه های تصمیم گیری و عدم برنامه ریزی های استراتژیک و هدفمند در عرصه های مختلف علمی، فرهنگی، مالی، پدیده نامفهوم تصمیم های آنی و سلیقه ای و کوتاه مدت را از مهم ترین دلایل واخوردگی این عزیزان در مدت زمانی که در کشور حضور داشته و از مهم ترین دلایل مهاجرت آن ها ذکر نموده است.
معضلات اجتماعی، آموزشی، مالی و... موجود روزبه روز حادتر می گردد و اگر به علت العلل این فاجعه در تربیت نیروی انسانی کشورمان بپردازیم موارد متعددی را می توان یافت که از حوصله این مبحث خارج است، ولی نگارنده سعی می نماید به صورت اجمالی به مهم ترین آن ها بپردازد.
مهم ترین علت مهاجرت یا فرار نخبگان از بازار گرفته تا دانشگاه، وجود مدیرانی است که به هیچ وجه حاضر به ترک صندلی خود در هیچ رده سنی و علمی نیستند و سعی می نمایند آنچه را که به نام سمت برای خود کسب نموده اند، به هر قیمت سیری ناپذیری حفظ نمایند.
در چنین شرایطی جوانان نخبه، باانگیزه و پر انرژی در جهت رشد خود ناگزیر می شوند سرعت شان را در حوزه تخصصی خویش با توجه به ظرفیت محدود مدیران بالادستی و همچنین به دلیل ترس از دست دادن موقعیت شغلی خود کم نمایند. زیرا این مدیران به هیچ وجه رشد و سرعت زیردستان خود را تاب نمی آورند و به نوعی از فناوری و نوآوری در فعالیت بنگاه های خود بیزارند و همین امر موجب می گردد نخبگان قابلیت های گسترده خود را از دید آن ها پنهان نمایند.
از گذشته تا به امروز وجود فرهنگ و رابطه استاد شاگردی و سنت های رایج بازار مانع عرض اندام واقعی جوانان بوده و هست و به همین دلیل آن ها هیچ گاه نتوانستند ایده ها و اندیشه های خلاقانه و نوآورانه خود را به اجرا بگذارند، چراکه به گواه تجارب گذشته، استادان و صاحبان کسب وکار همواره در صورت بروز چنین درخواست هایی از خود واکنش منفی نشان داده و بر پایبندی به روش های سنتی و دیرینه پیشینیان اصرار ورزیده اند؛ بنابراین با نگاهی اجمالی به فرآیند حوزه مدیریت و شایسته سالاری در چند دهه گذشته به وضوح شاهد هستیم که همواره در تربیت، تفویض اختیار و گماردن مدیران نسل بعدی در عرصه اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... به عنوان فرد جایگزین مناسب، ناکام بوده ایم و نسل جدید نیز در این میان کماکان در حاشیه رانده شده و سهمی از سِمت ها و صندلی های مهم علمی، مدیریتی، سیاسی و... نداشته و ندارد.
با نگاهی گذرا به سرنوشت نخبگانی که درحال حاضر در کشور مانده اند و آنانی که جلای وطن نموده اند به خوبی این واقعیت آشکار می گردد که مجموعه سیاست های اجرایی نتوانسته در خصوص آنان عدالت محور عمل کند. هر چند عمده نخبگان حاضر در وطن هیچ گاه به نسبت درآمد در مقایسه با کشور های مهاجرپذیر توقع زیادی هم نداشته و ندارند. این را هم نباید از نظر ها دور بداریم که نخبگان فقط شامل افراد تحصیل نموده نیستند. آن ها علاوه بر تحصیل کرد گان پیروز شامل طیفی از متخصصان، سرمایه داران، سرمایه گذاران، مدیران باتجربه و کاربلد، هنرمندان، ورزشکاران و... نیز می شوند.
شاید خیلی ازمدیران فعلی باور ندارند یا نمی خواهند باور نمایند که در دنیای معاصر از مهاجرت نخبگان به عنوان مخرب ترین بحران اجتماعی یاد می گردد. چرا باید طبق آمار های رسمی، از هر 125 دانش آموز المپیادی ایرانی 90 نفر در دانشگاه های آمریکا، کانادا و... جذب و مشغول تحصیل شوند؟
قابل توجه اینکه برابر آمار های موجود حدود 200 نفر از استادان دانشگاه های آمریکا، ایرانی هستند. بیش از 5 هزار نفر ایرانی در آمریکا دارای مدرک دکترا هستند و با این پتانسیل، ایرانی ها جزو باسواد ترین اقلیت ها در جامعه آمریکا و در برخی موارد در اروپا محسوب می شوند. این یعنی کم توجهی عمومی و مدیریتی به این پدیده و آثار مخرب این پدیده شوم. آمار های رسمی در این مورد حیرت انگیز است از جمله: با خروج هر نخبه از کشور حداقل یک میلیون دلار عاید کشور میزبان می گردد و در مقابل کشور ما از خروج نخبگان خود مبلغ 150 میلیارد دلار زیان می بیند و شوربختانه هم اکنون حدود 2 میلیون ایرانی نیز در صف مهاجرت به خصوص به کشور های کانادا و استرالیا قرار دارند.
در بازتعریف و اصلاح پدیده مهاجرت نخبگان در دنیای کنونی از این پدیده به عنوان فرار ژن ها نیز صحبت به میان می آید که درحال حاضر نه تن ها موجب از بین رفتن سرمایه ملی برای کشور خواهد بود، بلکه پس از گذشت چند دهه، کشور های نخبه پذیر صاحب ژن های متعدد هوشمندی خواهند شد که در زمینه های علمی، فرهنگی، هنری، مالی و... در دنیا پیشتازی خواهند کرد و ما در این حوزه روزبه روز فقیرتر و ناتوان تر خواهیم شد. به همین دلیل کشور های مبدأ برای همواره از قافله فناوری و رشد عقب خواهند افتاد و کشور های مقصد با کمترین هزینه به ثروت های بی بدیل دست خواهند یافت.
اگر برابر آمار صندوق بین المللی پول خروج سالانه نخبگان ایرانی را 150 هزار نفر در نظر بگیریم، این یعنی معادل خروج سالانه 50 میلیارد دلار سرمایه از کشور و خبر نه چندان خوش دیگر اینکه مجموعه کشور های عضو اتحادیه اروپا احتیاج خود تا انتها امسال میلادی به نیروی کار متخصص را 8 میلیون نفر اعلام نموده اند و در این چند ماه اولیه سال نیز پیروز به جذب حدود 4 میلیون نخبه از سراسر دنیا شده اند.
شوربختانه خروج این عزیزان علاوه بر خروج میلیارد ها دلار از کشور، شکاف شدید در تربیت منابع انسانی و علمی، کاهش فراوری سرانه، رفاه و رشد مالی و... را به همراه خواهد داشت و در این میان اگر ما ایرانیان از این تفکر زودبازده و کوتاه مدت که قرن هاست به صورت بدخیم به آن مبتلا شده ایم خارج نشویم و تغییر رویه ندهیم، دیری نمی پاید که هیچ چیزی برای ارزش آفرینی نخواهیم داشت و شرمگین دائمی فرزندان و نسل های بعدی مان خواهیم شد.
فراموش نکنیم در دنیای پر رمز و راز کنونی هیچ منبعی باارزش تر از منابع نیروی انسانی ماهر نیست. ماشین آلات، مساحت کارخانه ها، تجهیزات و امکانات لجستیک، سرمایه، تکنولوژی و فناوری های روز؛ بدون داشتن مدیر و نیرو های حرفه ای هیچ بهره وری و کارآیی مفیدی نخواهند داشت.
منبع: فرارو